bad boy no grile

زندگی بی نهایت با بهبود

من نباشم
من نباشم آي تو رؤيا ، موهاتو ناز مي آنه ؟
آي با بالاي شكسته با تو پرواز مي آنه ؟
راس بگو من آه نباشم اخماي پيشونيتو
آي مياد دونه دونه با حوصله باز مي آنه ؟
من نباشم آي مي شينه تا سحر بالاي سرت ؟
آي مياد برداره اشكو از رو چشماي ترت ؟
من نباشم آي مياد موقع رفتن اشكاشو
مي آنه بدرقه ي راه بلند سفرت ؟
من نباشم آي گلاي خواهشت رو آب ميده ؟
آي به فريادت با حس عاشقي جواب مي ده ؟
راس بگو به غير من آدوم ديوونه اي مياد
واسه هر اشاره آردنت دو تا آتاب مي ده ؟
من نباشم آي مياد با خواهش و با التماس
با يه عالم گل ارآيده و آلي گل ياس
منت چشماتو مي آشه فقط به اين اميد
آه بهش بگي برو ، شعراي تو پر از خطاس
من نباشم آي مياد ناز نگاتو مي خره ؟
آي مياد دنبال تو تو رو تا خورشيد مي بره ؟
من نباشم آي ميگه هميشه حقا با توا ؟
واسه ي خاطر تو جون مي ده پشت پنجره
من نباشم آي مي باره تو زمون تشنگيت ؟
آي مي خواد تو رو مث من تو تموم زندگيت ؟
من نباشم آي با چشماي تو سازشش مي شه ؟
با تموم مهربوني و غم و ديوونگيت
من نباشم آي واسه خوابت لالايي مي خونه ؟
تو تو هر هوايي باشي ، باز تو دنيات مي مونه ؟
من نباشم آي بهت مي گه بازم عاشقتم ؟
اگه حتي دلمو بشكنه و برنجونه
من نباشم آي تحمل مي آنه آار تو رو ؟
با رقيب گشتنا و اذيت و آزار تو رو
تو خودت داور ميدون شو بگو من نباشم
آيه آه جواب نده تلخي رفتار تو رو ؟
من نباشم آي برات قصه مي گه تا بخوابي ؟
آي مياد سراغ رؤيات تو شباي مهتابي ؟
من نباشم آي بيداره تا تو خوابت ببره ؟
آي قايم مي شه لاي ابرا آه راحت بتابي ؟
من نباشم آي آلافت مي آنه با سوالاش ؟
آي تو رو بهم مي ريزه ، با بيان خيالاش ؟
ولي بي انصافيه ،اينم بگم ، من نباشم
آي تو نامه جاي اسمت ماهو مي ذاره بالاش ؟
من نباشم آي تو هر چيزي بگي گوش مي آنه ؟
آي به خاطر تو دنيا رو فراموش مي آنه ؟
من نمي گم تو بگو آه آي زمون قهر تو
همه ي مردم دنيا رو سياپوش مي آنه ؟
من نباشم آي تو رؤيا درو روت وا مي آنه ؟
هر چي آه گم مي آني يه جوري پيدا مي آنه
واسه ي من افتخاره ، نگي منت مي ذاره
ولي آه اندازه ي من ، زيبا زيبا مي آنه ؟
من نباشم آي به مرغ عشق تو دونه مي ده ؟
آي به طاووس قشنگ آرزوت لونه مي ده ؟
آي به اون سري آه توش عشق يه آدم ديگس
با نهايت جنون و عاشقي شونه مي ده ؟
من نباشم آي واست حرفاي رنگي مي زنه ؟
ديگه آي حرف چش به اون قشنگي مي زنه ؟
آي مياد به جاي طرحاي قديمي و زياد
روي نامه طرح برگ توت فرنگي مي زنه ؟
من نباشم آي مياد انقدر برات دعا آنه ؟
هر چي برگردوني رو تو ، باز تو رو صدا آنه
آيه آه بدونه ديشب با رقيبش بودي و
انقد عاشقت باشه ، بازم بهت نگاه آنه ؟
من نباشم مي دونم تو استراحت مي آني
اولش ساده به اين نبودن عادت مي آني
اما وقتي فهميدي راس راسي عاشقت بودم
نمي گي اما يه آم ، احساس غربت مي آني
من نباشم اگه حس آردي يه آم غريب شدي
از يه عاشق يا يه شمع سوخته بي نصيب شدي
بنويس رو آاغذ و بده دس باد بياره
بنويس فقط تويي ، چون ديگه بي رقيب شدي
من ميام گذشته رو مي دم دس آب روون
بعدشم با التماس بهت مي گم ديگه بمون
اگه پاي آسي تو زندگي ما وا نشه
مي تونيم با هم بريم تا هفت تا شهر آسمون
من نباشم يه روز امتحان آن و بگو چي شد
اگه امتحان مي آردي تو ، چه قد چيزا مي شد
بعد امتحان اگه يه وقت آسي بود مث من
نشونم بده بگو شاگرد اولت آي شد ؟
من نباشم مي دنم فكر مي آني خود خواهيه
ولي اين حقيقته ، قصه آب و ماهيه
هيچ آسي نمي تونه انقد دوست داشته باشه
عشق من يه عشق آسموني و الهيه
من نباشم ولي نه ، بايد خودت بگي بيا
تو بايد فرقي بذاري ميون عاشقيا
ديگه ما تو عصرمون ليلي و مجنون نداريم
قلبامون سنگي شدن ، رنگ دلامونم سيا
من نباشم به خدا قدر تو رو نمي دونن
دوس دارن باهات بسازن و ليكن نمي تونن
من مي رم تا آه نباشم ولي يك چيزو بدون
اونا هيچ آدومشون آخر باهات نمي مونن

]]>
نوشته شده در یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,ساعت 16:18 توسط بهبود رحیمی| |

نوشته شده در یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,ساعت 16:18 توسط بهبود رحیمی| |

يك حقيقت تلخ
يه نفر خوابش مياد و واسه ي خواب جا نداره
يه نفر يه لقمه نون براي فردا نداره
يه نفر مي شينه و اسكناساشو مي شمره
مي خواد امتحان آنه آه تا داره يا نداره
يه نفر از بس بزرگه خونشون گم مي شه توش
اون يكي اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا مي خواد واسه دخترش عروسك بخره
انتخابم مي آنه ، پولشو اما نداره
يكي دفترش پر از نقاشي و خط خطيه
اون يكي مداد براي آب و بابا نداره
يكي ويلاي آنار درياشون قصره ولي
اون يكي حتي تو فكرش آب دريا نداره
يكي بعد مدرسه توپ چهل تيكه مي خواد
مامانش ميگه اينا گرونه اينجا نداره
يه نفر تولدش مهمونيه ، همه ميان
يكي تقويم واسه خط زدن رو روزا نداره
يكي هر هفته يه روز پزشكشون مياد خونش
يكي داره مي ميره ، خرج مداوا نداره
يكي انشاشو مي ده توي خونه صحيح آنن
يكي از بر شده درد و ، ديگه انشا نداره
يه نفر مي ارزه امضاش به هزار تا عالمي
يكي بعد عمري رنج و زحمت امضا نداره
تو آلاس صحبت چيزي مي شه آه همه دارن
يكي مي پرسه آخه چرا مال ما نداره
يكي دوس داره آه آارتون ببينه اما آجا
يكي انقد ديده آه ميل تماشا نداره
يكي از واحداي بالاي برجشون مي گه
يكي اما خونشون اتاق بالا نداره
يكي جاي خاله بازي آلاس شنا مي ره
يكي چيزي واسه نقاشي ابرا نداره
يكي پول نداره تا دو روز به شهرشون بره
يكي طاقت واسه ي صدور ويزا نداره
يكي فكر آخرين رژيماي غذاييه
يكي از بس آه نخورده شب و روز نا نداره
يكي از بس شومينه گرمه مي افته از نفس
يكي هم براي گرماي دساش ها نداره
دخترك مي گه خدا چرا ما .... مادرش مي گه
عوضش دخترآم ، او خونه ليلا نداره
يه نفر تمام روزاش پر رنج و سختيه
هيچ روزيش فرقي با روزاي مبادا نداره
يكي آزمايش نوشتن واسش ، اما نمي ره
مي گه نزديكياي ما آزمايشگا نداره
بچه اي آه تو چراغ قرمزا مي فروشه گل و
مگه درس و مشق و شور و شوق و رؤيا نداره
يه نفر تمام روزا و شباش طولانيه
پس ديگه نيازي به شباي يلدا نداره
ياد اون حقيقت آلاس اول افتادم
دارا خيلي چيزا داره ولي سارا نداره
راستي اسمو واسه لمس بهتر قصه مي گم
مليكا چه چيزايي داره آه رعنا نداره ؟
بعضي قلبا ولي دنيايي واسه خودش داره
يه چيزايي داره توش آه توي دنيا نداره
هميشه تو دنيا آلي فرق بين آدما
اين يه قانون شده و ديروز و حالا نداره
خدا به هر آسي هر چيزي دلش مي خواد بده
همه چي دست اونه ، ربطي به شعرا نداره
آدما از يه جا اومدن ، همه مي رن يه جا
اون جا فرقي ميون فقير و دارا نداره
آاش يه روزي بشه آه ديگه نشه جمله اي ساخت
با نمي شه ، با نمي خوام ، با نشد ، با نداره
هيچ آسي زيبا نمي شه
انقدر دوست دارم آه تو آتاب جا نمي شه
پي چاره ام با حرفاي الفبا نمي شه
من آه هيچ ، ساعتمم ديوونته دروغ آه نيست
تو از اون روزي آه رفتي خوابيده ، پا نمي شه
هي مي گم آاشكه يه روز معجزه شه با همديگه
دو سه ساعتي بريم آنار دريا ، نمي شه
آسمون دلش گرفته ، مث اخماي تو ا...
يه گره افتاده رو پيشونيشو ، وا نميشه
نامتم با هام لجه ، مي خوام بذارمش آنار
انقدر بد باهام ، هر چي آنم تا نمي شه
مگه آم ناز چشاتو آشيدم دسته گلم ؟
آه ديگه يه ذره خندتم مال ما نميشه
سرخيا مال تو ، هر چي زرده بفرس واسه من
ماهي مثل تو آه پنهون لاي ابرا نمي شه
ديدي خواستن ميون من و تو رو ابري آنن ؟
تو نفگتي بهشون بريد ، چه حرفا ، نمي شه ؟
مگه از من چي شنيدي آه يهو دلت شكست
دل عاشق بيشتر از يك دفه رسوا نمي شه
چه شبايي آه نشستم تا سحر به اين اميد
آه به هر آسي به جز من بگي نه ، يا نمي شه
روزي آه خواستي بياي پيشم مث ديوونه ها
از همه مي پرسيدم پس چرا فردا نمي شه
اينه رسمش ؟ تا يه چيز شنيدي باورت بشه ؟
اين جوري آه قصه مون عبرت دنيا نمي شه
يعني حق با شعر يه شاعر اون روزاش آه گفت ؟
برو مجنون واسه تو هيچ آسي ليلا نمي شه
خوابتو ديدم و پرسيدم ازت آجا بودي ؟
گفتي طولانيه قصه ، توي رؤيا نمي شه
يادته ؟ تماس گرفتم آه ببينم چي شده ؟
گفتي بعدا ، جايي ام ، صحبتش اينجا نمي شه
دفترم عادتشه ، فقط تو روش خط بكشي
خودتم خوب مي دوني بدون امضا نمي شه
تو رو بايد تو تمام آتابا ، نه آمته
حرف تو خلاصه نيس ، پس توي انشا نمي شه
چشاتو نمي شه گفت چه رنگيه بس آه گلي
هيچ چشي ، چش نزنم ، انقد زيبا نمي شه
راستي تو منو يادت رفته ، آره ؟
من همونم آه بدون تو شباش به غير يلدا نمي شه
با خودت قرار گذاشتي ديگه اسممو نگي
جمله هات تموم مي شه ، با نمي خوام ، با نمي شه
باشه هر چي تو بگي قبول ، فقط اينو بدون
حكم قتلمم بدي ، هيچي آسي زيبا نمي شه
حسرت داشتن تو
مثل اون وقتا هنوز دلم برات لك مي زنه
حسرت داشتن تو ، پير شده ، عينك مي زنه
صورتم سرخ شده بود ، اما حالا آبود شده
جدايي يه عمر داره توي اون چك مي زنه
اوني آه من نمي خواستمش ولي منو مي خواست
منو مي بينه يه وقت ، دوباره چشمك مي زنه
يادته مشروط دوست داشتن تو شدم يه عمر ؟
هنوزم آامپيوتر داره برام تك مي زنه
حالا آه گذشت و رفتي و منم تموم شدم
مث تو آي آدمو جاي عروسك مي زنه ؟
ديشب از خواب پريدم خوب شد ، آخه ديدم يكي
داره به ماشين تو ، هي گل ميخك مي زنه
تو آه تنها نبودي ، يكي پيشت نشسته بود
بگذريم اين دل من هميشه با شك مي زنه
اوني آه بهم مي گفت دوست دارم دوسم نداشت
ديده بودم واسه ي دختره سوتك مي زنه
باورت مي شه هنوز عاشقتم اون روز خوب
مي زنه « تولدت مبارك » دل هنوز واست
تو زياد دوسم نداشتي ، خوب مقصر نبودي
آي مياد امضا زير قول يه آودك مي زنه ؟
نه آه بچه ها بدن ، پاك و زلاله قلبشون
ولي نبض عقلشون يه قدري آوچك مي زنه
فكر نكن فقط تويي رسمه يه وقتا حوصله
ميره آسمون ، خودش رو جاي لك لك مي زنه
دختر همسايه مون ، نمي دونه دوس نداري
داره دور قاب عكست گل و پولك مي زنه
نه آه فكر آني به تو نظر داره ، مي آشمش
مثلا داره رو زخمام گل پيچك مي زنه
آارش اين نيس ، طفلكي شب تا سپيده مي شينه
گل و بوته و شكوفه روي قلك مي زنه
راستي من چرا تو نامم اينا رو به تو مي گم
نمي گم گوشاي رؤيام ديگه سمعك مي زنه
جز واسه نوار تو آه توش صداي نازته
به نفس هام طعم عطر سيب قندك مي زنه
نامه مو جواب نده ، دوسم نداشته باش ولي
نذا اصلا نزنه قلبي آه اندك مي زنه
پيش هيچ آسي نرو ، حلقه دس آسي نكن
چون گناهه ، من هنوز دلم برات لك مي زنه ]]>
نوشته شده در یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,ساعت 16:18 توسط بهبود رحیمی| |

عطر زرد گل ياس رو نمي خوام
نمره ي بيست آلاسو نمي خوام
من فقط واسه چش تو جون مي دم
عاشقاي بي حواسو نمي خوام
من تو رو مي خوام اونارو نمي خوام
نفسم تويي هوارو نمي خوام
عشق رو نقطه ي جوشو نمي خوام
دوره گرد گل فروشو نمي خوام
اوني آه چشاش به رنگ عسله
مجنون خونه به دوشو نمي خوام
من تو رو مي خوام اونارو نمي خوام
نفسم تويي هوارو نمي خوام
من آسي با قد رعنا نمي خوام
چشاي درشت و گيرا نمي خوام
دوس دارم قايق سواري رو ، ولي
جز تو از هيچ آسي دريا نمي خوام
من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام
نفسم تويي هوارو نمي خوام
موهاي خيلي پريشون نمي خوام
آدم زيادي مجنون نمي خوام
مي دوني چشم منو گرفتي و
جز تو هيچي از خدامون نمي خوام
من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام
نفسم تويي هوا رو نمي خوام
چشم شرقي سياهو نمي خوام
صورتاي مثل ماهو نمي خوام
آخه وقتي تو تو فكر من باشي
حق دارم بگم گناهو نمي خوام
من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام
نفسم تويي هوا رو نمي خوام
حرفاي نقره اي رنگ رو نمي خوام
او دو تا چشم قشنگو نمي خوام
حتي اون آه بلده شكار آنه
صاحب تير و تفنگو نمي خوام
من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام
نفسم تويي هوا رو نمي خوام
شعراي ساده و تازه نمي خوام
اونكه مي گه اهل سازه نمي خوام
من دلم مي خواد تو رو داشته باشم
واسه ي اينم اجازه نمي خوام
من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام
نفسم تويي هوا رو نمي خوام
سفر دور جهانو نمي خوام
رنگاي رنگين آمانو نمي خوام
لحظه و ساعت عمر من تويي
تو آه نيستي من زمانو نمي خوام
من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام
نفسم تويي هوا رو نمي خوام
فالاي جور واجور رو نمي خوام
نامه هاي راه دور و نمي خوام
واسه چي برم ستاره بچينم
ماه من تويي آه نور و نمي خوام
من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام
نفسم تويي هوا رو نمي خوام
آذر و خرداد و تير نمي خوام
آدماي سر به زير نمي خوام
من خودم تو چشم تو زندونيم
حق دارم بگم ، اسيرو نمي خوام
من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام
نفسم تويي هوا رو نمي خوام
حرف خيلي عاشقونه نمي خوام
دل رسوا و ديوونه نمي خوام
يا تو ، يا هيچكس ديگه به خدا
خدا هم خودش مي دونه ، نمي خوام
خرداد و اردي بهشت و نمي خوام
بي تو من اين سرنوشتو نمي خوام
يكي پرسيد اگه آخرش نشه
حتي اين خيال زشتو نمي خوام
من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام
نفسم تويي هوا رو نمي خوام
بي تو چيزي از اين عالم نمي خوام
تو فرشته اي من آدم نمي خوام
مي دوني خيلي زيادي واسه من
هميشه عادتمه ، آم نمي خوام
من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام
نفسم تويي هوا رو نمي خوام
من و باش شعر و نوشتم واسه آي
تويي آه گفتي شما رو نمي خوام

]]>
نوشته شده در یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,ساعت 16:18 توسط بهبود رحیمی| |

من متولد ٢٩ آبان ١٣۵۶
هستم. متولد و ساکن تهران
هستم. من از هشت
سالگی شعر را شروع کردم .
من تقريباً سه سال و نيم
سن داشتم که عمل آب
مرواريد روی چشمم انجام
شد . سه نظر راجع به اين
عمل وجود داره . يک سری از
پزشک ها معتقد هستند که
دستگاه های بيمارستان عفونی بوده و عصب چشم راست من از بين رفته و
چشم چپ هم ضعيف شده . يک سری هم اين اشتباه رو می گذارند به
حساب ناشی بودن و سهل انگاری پزشک . به هر حال من می گذارم به
حساب يک کليد طلايی که در تقدير انسان وقتی نهفته باشه تمام اتفاقاتی
که ميافته به نظر من بهانه هست . البته من خيلی از تصويرها رو يادمه .يک
عروسک دارم که مال دو سالگ يم هست به اسم " نينا " که کاملاً اون رو
يادمه و يک پلنگ صورتی ... و عينک ذره بينی که خوشخبتانه ديگه نمی زنم!
و رنگها رو هم بخصوص يادم مياد مخصوصأ رنگ سرخ . من هميشه دسته گل
های عروس ها رو خراب می کردم و گل سرخ ها رو هميشه می چيدم !
بيشترين گل ها رو هم از دسته گل عروسی خالم چيدم که همين جا
ازشون معذرت خواهی می کنم ! من نه تا کتاب منتشر شده دارم که دو تا از
اونها نثر هست . يکی رو سال ١٣٨٠ منتشر کردم به اسم "نامه هايی که
پاره کردم " و يکی ديگه از اونها ارديبهشت سال جاری ( ١٣٨٣ ) منتشر شد به
نام "نامه هايی که پاره کرد ی" ... اين سلسله مراتب نامه های عاشقانه ای
هست که هر چند سال يک بار نوشته ميشه . بسياری از دوستان، حتی از
خارج از ايران بعد از انتشار کتاب اول نثر من جواب تک تک اين نامه ها رو
دادند و اين برای من خيلی زيبا بود و نامه های خواننده گان رو در کتاب دوم
چاپ کردم .اولين کتاب من "پروانه ات خواهم ماند " نام داره . داستان اين بر
می گرده به کارگردان خوب شبکه سه تلويزيون ايران آقای کاشانی که من
خيلی ازشون تشکر می کنم و هميشه هم گفتم که آغاز کار من با ايشون
بود .ايشون کارگردان يک برنامه تلويزيونی بودند به نام "شب های تابستان "
که از شبکه اول سيما پخش می شد . قرار يک مصاحبه ای رو برای من و
برای المپياد گذاشتند و در اون سوالاتی می کردند . در اين سوالات رسيديم
به شعر و ادبيات و آخرش گفتند يک تفعل به حافظ بزن و بخون . اتفاقاً شعر
"چو بشنوی سخن اهل دل نگو که خطاست " در اومد . اون رو خو ندم و تموم
شد . چند ماه بعد از اون مصاحبه با من تماس گرفتند و گفتند که يک جنگ
اجتماعی رو در شبکه سه سيما تشکيل دادند و به من گفتند که تو حاضری
اجرای بخش ادبی اون رو به عهده بگيری؟ اين کار رو قبول کردم و کار خيلی
قشنگی هم بود . يک سال و نيم اين کار رو به شکل م داوم انجام دادم که
خوشبختانه با استقبال خيلی زيادی هم مواجه شد . من هفته ای يک بار
بايد همه نامه ها رو بررسی می کردم و جواب می دادم . تا اينکه اين برنامه
هم مثل همه قصه ها و نامه ها تموم شد .بعد از اين کار آقای کاشانی
پيشنهاد کردند حالا شعرهايی که توی اين جنگ خوندی رو در قالب يک کتاب
ارائه بده . من هم اين کار رو کردم و همين جا از نشر معين و پروين هم تشکر
می کنم و از ناشر بسيار گلم آقای رامسری که هر سال به من قول دادند
که برای ارديبهشت که نمايشگاه کتاب هست، کتاب من رو برسونند . تا حالا
هيچ وقت هم بدقولی نکردند و من هم خيلی ازشون تشکر می کنم .رشته
دبيرستان من انسانی بود اما رشته دانشکده من متاسفانه حقوق قضايی
دانشگاه تهران بود . . من خودم ادبيات رو دوست داشتم . زمان انتخاب رشته
که رسيد، همه مخصوصاً کادر مدرسه ای که توش تحصيل می کردم گفتند
به خاطر معدلت حقوق بخون ! من فکر می کردم شايد قسمت های عملی
اين رشته بتونه من رو جذب بکنه .مثل رفتن به
دادگاه، زندان ها و ... چون اين جاها با
احساسات مردم ارتباط داره و ميتونه برای
کسی که عشق به شعر و ادبيات داره مؤثر
باشه. ولی متاسفانه ما حتی يک جلسه
عملی هم توی دانشگاه تهرانی که اين همه
ازش صحبت می کنند نداشتيم ! يعنی چهار
سال تئوری خونديم . ترم دوم بود که من
متاسفانه متوجه شدم و ديدم که نمی تونم اين
رشته رو تحمل کنم ! اما به اصرار مادرم اين چهار
سال رو تموم کردم و کاملاً درس رو بوسيدم و
گذاشتم کنار ...

]]>
نوشته شده در یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,ساعت 16:18 توسط بهبود رحیمی| |

نوشته شده در یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,ساعت 16:18 توسط بهبود رحیمی| |

يك حقيقت تلخ
يه نفر خوابش مياد و واسه ي خواب جا نداره
يه نفر يه لقمه نون براي فردا نداره
يه نفر مي شينه و اسكناساشو مي شمره
مي خواد امتحان آنه آه تا داره يا نداره
يه نفر از بس بزرگه خونشون گم مي شه توش
اون يكي اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا مي خواد واسه دخترش عروسك بخره
انتخابم مي آنه ، پولشو اما نداره
يكي دفترش پر از نقاشي و خط خطيه
اون يكي مداد براي آب و بابا نداره
يكي ويلاي آنار درياشون قصره ولي
اون يكي حتي تو فكرش آب دريا نداره
يكي بعد مدرسه توپ چهل تيكه مي خواد
مامانش ميگه اينا گرونه اينجا نداره
يه نفر تولدش مهمونيه ، همه ميان
يكي تقويم واسه خط زدن رو روزا نداره
يكي هر هفته يه روز پزشكشون مياد خونش
يكي داره مي ميره ، خرج مداوا نداره
يكي انشاشو مي ده توي خونه صحيح آنن
يكي از بر شده درد و ، ديگه انشا نداره
يه نفر مي ارزه امضاش به هزار تا عالمي
يكي بعد عمري رنج و زحمت امضا نداره
تو آلاس صحبت چيزي مي شه آه همه دارن
يكي مي پرسه آخه چرا مال ما نداره
يكي دوس داره آه آارتون ببينه اما آجا
يكي انقد ديده آه ميل تماشا نداره
يكي از واحداي بالاي برجشون مي گه
يكي اما خونشون اتاق بالا نداره
يكي جاي خاله بازي آلاس شنا مي ره
يكي چيزي واسه نقاشي ابرا نداره
يكي پول نداره تا دو روز به شهرشون بره
يكي طاقت واسه ي صدور ويزا نداره
يكي فكر آخرين رژيماي غذاييه
يكي از بس آه نخورده شب و روز نا نداره
يكي از بس شومينه گرمه مي افته از نفس
يكي هم براي گرماي دساش ها نداره
دخترك مي گه خدا چرا ما .... مادرش مي گه
عوضش دخترآم ، او خونه ليلا نداره
يه نفر تمام روزاش پر رنج و سختيه
هيچ روزيش فرقي با روزاي مبادا نداره
يكي آزمايش نوشتن واسش ، اما نمي ره
مي گه نزديكياي ما آزمايشگا نداره
بچه اي آه تو چراغ قرمزا مي فروشه گل و
مگه درس و مشق و شور و شوق و رؤيا نداره
يه نفر تمام روزا و شباش طولانيه
پس ديگه نيازي به شباي يلدا نداره
ياد اون حقيقت آلاس اول افتادم
دارا خيلي چيزا داره ولي سارا نداره
راستي اسمو واسه لمس بهتر قصه مي گم
مليكا چه چيزايي داره آه رعنا نداره ؟
بعضي قلبا ولي دنيايي واسه خودش داره
يه چيزايي داره توش آه توي دنيا نداره
هميشه تو دنيا آلي فرق بين آدما
اين يه قانون شده و ديروز و حالا نداره
خدا به هر آسي هر چيزي دلش مي خواد بده
همه چي دست اونه ، ربطي به شعرا نداره
آدما از يه جا اومدن ، همه مي رن يه جا
اون جا فرقي ميون فقير و دارا نداره
آاش يه روزي بشه آه ديگه نشه جمله اي ساخت
با نمي شه ، با نمي خوام ، با نشد ، با نداره
هيچ آسي زيبا نمي شه
انقدر دوست دارم آه تو آتاب جا نمي شه
پي چاره ام با حرفاي الفبا نمي شه
من آه هيچ ، ساعتمم ديوونته دروغ آه نيست
تو از اون روزي آه رفتي خوابيده ، پا نمي شه
هي مي گم آاشكه يه روز معجزه شه با همديگه
دو سه ساعتي بريم آنار دريا ، نمي شه
آسمون دلش گرفته ، مث اخماي تو ا...
يه گره افتاده رو پيشونيشو ، وا نميشه
نامتم با هام لجه ، مي خوام بذارمش آنار
انقدر بد باهام ، هر چي آنم تا نمي شه
مگه آم ناز چشاتو آشيدم دسته گلم ؟
آه ديگه يه ذره خندتم مال ما نميشه
سرخيا مال تو ، هر چي زرده بفرس واسه من
ماهي مثل تو آه پنهون لاي ابرا نمي شه
ديدي خواستن ميون من و تو رو ابري آنن ؟
تو نفگتي بهشون بريد ، چه حرفا ، نمي شه ؟
مگه از من چي شنيدي آه يهو دلت شكست
دل عاشق بيشتر از يك دفه رسوا نمي شه
چه شبايي آه نشستم تا سحر به اين اميد
آه به هر آسي به جز من بگي نه ، يا نمي شه
روزي آه خواستي بياي پيشم مث ديوونه ها
از همه مي پرسيدم پس چرا فردا نمي شه
اينه رسمش ؟ تا يه چيز شنيدي باورت بشه ؟
اين جوري آه قصه مون عبرت دنيا نمي شه
يعني حق با شعر يه شاعر اون روزاش آه گفت ؟
برو مجنون واسه تو هيچ آسي ليلا نمي شه
خوابتو ديدم و پرسيدم ازت آجا بودي ؟
گفتي طولانيه قصه ، توي رؤيا نمي شه
يادته ؟ تماس گرفتم آه ببينم چي شده ؟
گفتي بعدا ، جايي ام ، صحبتش اينجا نمي شه
دفترم عادتشه ، فقط تو روش خط بكشي
خودتم خوب مي دوني بدون امضا نمي شه
تو رو بايد تو تمام آتابا ، نه آمته
حرف تو خلاصه نيس ، پس توي انشا نمي شه
چشاتو نمي شه گفت چه رنگيه بس آه گلي
هيچ چشي ، چش نزنم ، انقد زيبا نمي شه
راستي تو منو يادت رفته ، آره ؟
من همونم آه بدون تو شباش به غير يلدا نمي شه
با خودت قرار گذاشتي ديگه اسممو نگي
جمله هات تموم مي شه ، با نمي خوام ، با نمي شه
باشه هر چي تو بگي قبول ، فقط اينو بدون
حكم قتلمم بدي ، هيچي آسي زيبا نمي شه
حسرت داشتن تو
مثل اون وقتا هنوز دلم برات لك مي زنه
حسرت داشتن تو ، پير شده ، عينك مي زنه
صورتم سرخ شده بود ، اما حالا آبود شده
جدايي يه عمر داره توي اون چك مي زنه
اوني آه من نمي خواستمش ولي منو مي خواست
منو مي بينه يه وقت ، دوباره چشمك مي زنه
يادته مشروط دوست داشتن تو شدم يه عمر ؟
هنوزم آامپيوتر داره برام تك مي زنه
حالا آه گذشت و رفتي و منم تموم شدم
مث تو آي آدمو جاي عروسك مي زنه ؟
ديشب از خواب پريدم خوب شد ، آخه ديدم يكي
داره به ماشين تو ، هي گل ميخك مي زنه
تو آه تنها نبودي ، يكي پيشت نشسته بود
بگذريم اين دل من هميشه با شك مي زنه
اوني آه بهم مي گفت دوست دارم دوسم نداشت
ديده بودم واسه ي دختره سوتك مي زنه
باورت مي شه هنوز عاشقتم اون روز خوب
مي زنه « تولدت مبارك » دل هنوز واست
تو زياد دوسم نداشتي ، خوب مقصر نبودي
آي مياد امضا زير قول يه آودك مي زنه ؟
نه آه بچه ها بدن ، پاك و زلاله قلبشون
ولي نبض عقلشون يه قدري آوچك مي زنه
فكر نكن فقط تويي رسمه يه وقتا حوصله
ميره آسمون ، خودش رو جاي لك لك مي زنه
دختر همسايه مون ، نمي دونه دوس نداري
داره دور قاب عكست گل و پولك مي زنه
نه آه فكر آني به تو نظر داره ، مي آشمش
مثلا داره رو زخمام گل پيچك مي زنه
آارش اين نيس ، طفلكي شب تا سپيده مي شينه
گل و بوته و شكوفه روي قلك مي زنه
راستي من چرا تو نامم اينا رو به تو مي گم
نمي گم گوشاي رؤيام ديگه سمعك مي زنه
جز واسه نوار تو آه توش صداي نازته
به نفس هام طعم عطر سيب قندك مي زنه
نامه مو جواب نده ، دوسم نداشته باش ولي
نذا اصلا نزنه قلبي آه اندك مي زنه
پيش هيچ آسي نرو ، حلقه دس آسي نكن
چون گناهه ، من هنوز دلم برات لك مي زنه

نوشته شده در یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:شعر,ساعت 16:15 توسط بهبود رحیمی| |


Power By: LoxBlog.Com